غزلیات فرزانه طاهری

اشعار فرزانه

شعر فرزانه

 خدایاسال تحویل ازتومن عیدانه می خواهم

تنی سالم لبی خندان دلی مستانه می خواهم
خدایاطالعم نیکوبگردان نعمت افزون کن
دراین سال مبارک دلبری جانانه می خواهم

فرزانه

 

 

 

به به چه خوش آیدکه دراین فصل بهاران
بالاله رخی روی کنم جانب صحرا
تا دست کنم حلقه به دور کمراو
ازشرم رخش رنگ رود ازرخ گلها
فرزانه

 

 

مگذارکه درحسرت دیداربمیرم
دروحشت اندوه شب تاربمیرم
دشواربودمردن وروی توندیدن
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم

 

فصل گل آمدگلستان بوی باران می دهد
بوی نرگس بوی سنبل بوی ریحان میدهد
زیرباران شکوفه فرشی از گل بر چمن
رخ نمایان کرده ساقی می به یاران می دهد


فرزانه

امشب بیا که کاسه صبرم شکسته است 

زنگارغم به چهره زردم نشسته است

بااین شرابها که مستم نمی کنند

ساقی زبسکه باده به من داد خسته است

 

 

 

 

 

 

 

گفتی که شوی یارمنو راست نگفتی
گفتم چه شود عاقبت کار؟ نگفتی
آنشب که به نیتش گرفتم فالی
حافظ توچرا ؟پس توچراراست نگفتی؟

شعرفرزانه

 

 

 ساقیا عیدآمده میخانه راآماده کن

کوزه راپرکن زمی پیمانه راآماده کن
رقص کن بامن که دوران بی وفایی می کند
تابسازم باغمش سازوطرب آماده کن

فرزانه

 

 

یک عشق برای زنده بودن کافیست
یک خنده برای دل ربودن کافیست
صد بار اگر ترک خورد دل از یار
یک بوسه برای غم زدودن کافیست !
فرزانه

 


خون برادرم بریخت توعبرت نمیکنی

ظالم تری زظالم وحیرت نمیکنی

دورخودت هزارمحافظ نشانده ای

 

ملت اگرکشند توغیرت نمیکنی




برچسب‌ها:
نوشته شده در شنبه 23 فروردين 1393برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,شعرفرزانه,,ساعت 9:1 توسط فرزانه|


آخرين مطالب
Design By : ghalebeweblog.ir